جدول جو
جدول جو

معنی تش کاشی - جستجوی لغت در جدول جو

تش کاشی
خاموش کردن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
فعل و عمل آتش کار
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ)
از شعرا وسادات کاشان است و به مروارید کاشی هم معروف است: خطی خوش داشت و به هندوستان مهاجرت کرد و در همانجا بسال 992 هجری قمری درگذشت. او راست: خلاصه الاشعار و زبده الافکار در شرح حال شعرا. (از قاموس الاعلام ترکی)
از شعرای کاشان است. وی در موسیقی دست داشت و صدایش خوش بود و به بلبل کاشی هم شهرت دارد. از اوست:
اگر پیکان تیر اونبودی در دل چاکم
به این بی طاقتی آرام کی میبود در خاکم.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ / کِ)
عمل لش کش، مرده کشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لش کشی
تصویر لش کشی
مرده کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لش کشی
تصویر لش کشی
((لَ. کِ))
مرده کشی
فرهنگ فارسی معین
آتش بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
مانند آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
بلندی تپه، تپه مانند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی تیر و کمانوسیله ای برای شکار پرندگان مانند: گنجشک، سار، توکا
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای فلزی برای جا به جا کردن آتشخاک انداز فلزی
فرهنگ گویش مازندرانی